ترسيدن از

سحر نيكنام
sahar_niknam@hotmail.com

ترسيدن از


سحر نيكنام


از خواب پريدم. قطره‌هاي عرق از روي پيشاني‌ام روي لحاف مي‌چكيد. نگران بالاي سرم ايستاده بود.

- چي شده؟
- از خواب پريدم ...
- اينو كه ديدم، خواب بد مي‌ديدي؟
- نه ... نه! فقط مي‌ترسيدم، داشتم مي‌ترسيدم.
- از چي؟

از چي؟ از چي مي‌ترسيدم؟ شبها بيدار مي‌شدم در حالي كه از ترس خيس عرق بودم. زير چشمهايم گود شده بود و كبود. روز به روز لاغرتر مي شدم. شبها مرتب از خواب مي‌پريدم. خواب يك رويا شده بود، در عطش سه ساعت خواب بي‌وقفه بودم. خوابي حتي نه چندان شيرين.
روزها در حال چرت زدن بودم.

چرت زدن در اتوبوس، چرت زدن در خيابان، چرت زدن سركار، چرت زدن در صف شهربازي، چرت زدن در توالت، چرت زدن هنگام خنديدن به مزخرفات دوستانم، چرت زدن موقع ناهار، چرت زدن هنگام خواندن صفحه حوادث روزنامه.
و شبها ...
شبها از خواب پريدن بود و ترس.
و ترس.
ترس.

- تو تا حالا ترسيدي؟
- خوب معلومه، خيلي هم زياد.
- چرند مي‌گي، مزخرفه، داري مزخرف مي‌گي. قول شرف مي‌دم اگه يه بار هم ترسيده بودي از من نمي‌پرسيدي كه از چي مي‌ترسم.

ترس از مرگ، ترس از تنهايي، ترس از خطر، ترس از سوسك، ترس از عاشق شدن ...
هيچكدام ترس نيستند. يك جور مسخره بازي، مثل اينكه آدم خودش را قلقلك بدهد. ترس واقعي لباس نمي‌پوشد، لخت و برهنه است، و خردكننده.

روح را مي‌خورد.

از خواب پريدم و قطره‌هاي عرق تمام بدنم را خيس كرده بود. روي سرم خم شده بود، و نگران.

- دوباره داشتي مي‌ترسيدي؟
- آره، داشتم مي‌ترسيدم. خيلي.
- آخه از چي؟
- تو ... تو چرا اينجايي؟! چرا هر وقت از خواب بيدار مي‌شم بالاي سر من ايستادي، گمشو! برو گمشو، ديگه نمي‌خوام ببينمت!

- هنوزم داره مي‌ترسه؟
- آره، هنوزم مي‌ترسه.
- بازم ادامه بديم؟
- آره، بازم ادامه بديم.



 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30036< 2


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي